متنوع
جمله های زیبا شعر داستان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : حسام سلام دوستای خوبم، این متنی که میبینید مربوط به خرداد سال88 هستش که حدودا دو هفته قبل از انتخابات و بعد از مناظره ها توی یه روزنامه چاپ شده بود که خیلی قشنگ بود و من اونو هنوز نگه داشتم. بد نیست شما هم بخونیدش. راستی نظر یادتون نره! ممنون
این روزها خواهد گذشت / مانند تمامی روزهای گذشته... و اگر عمری باقی بود / در جوار هم به زندگی ادامه خواهیم داد... به زندگی ادامه خواهیم داد حتی اگر همدیگر را آزرده باشیم، مجروح کرده باشیم حتی اگر گناه کرده باشیم... این روزها خواهد گذشت و ما به زندگی ادامه خواهیم داد زیرا یکدیگر را خواهیم بخشید / زیرا بر این باوریم که جز بخشش راه دیگری برای هم زیستس بزرگ وجود ندارد... یکدیگر را خواهیم بخشید / حتی اگر بارها، بارها... ذره ذره توسط هم کشته شده باشیم ما دیده ایم که مرگ تنها نصیب زندگان می شود... و درد از آن کسانی که توان بیانشان را ندارند... دردهایی که با فریاد، بزرگتر می شوند و با اشک آبیاری می گردند... دردهایی که بعد از مرگمان نیز، گریبان ما را رها نخواهند کرد... و شاید در هیبت برگی زرد یا گرهی کور بر تنه درختی دوباره به دنیا بیاورد کلمات انسان ها را می کشند / رفتارها انسان ها را می کشند / حتی شادی ها و پیروزی ها نیز گاهی انسان ها را شکست می دهند... پس بیاییم به هر دلیل شاد نباشیم بیاییم پشت کلمات خیمه بزنیم پشت رفتارها و احساساتمان تعمق کنیم و بدانیم که هیچ کس به تنهایی وجود ندارد... و در ذهن هر یک از ما / تاریخی شناور است که در آن رویاهای نیاکان ما جریان دارد... بیایید بدانیم که ما از آن خود نیستیم و بخشی از ما در آینده و آیندگان به حیات خود ادامه خواهد داد... بیاییم با احترام به دیروزمان، به امروز و فردایمان نگاه کنیم و رفتارهایی در شأن تاریخ و فرهنگ سرزمینمان داشته باشیم... این روزها خواهد گذشت / بیایید خومان را گرفتار روزها و موقعیت ها نکنیم و از یاد نبریم که ذره ذره این خاک مقدس است... زیرا از هزاران سال پیش تا کنون در هر وجب از آن شهیدی غنوده است... شهیدی که پاسدار ارزش ها، مقدسات و پاکی ها بوده است... بیاییم به خشت های خانه هایمان که پدران و مادران ما در آنها زیستند با دید احترام بنگریم... به به دست های پر مهر بخشنده و زخم های کارگرانی که هیچ گاه مجال آسایش نیافته اند... به گام های مضطرب مادرانمان در شب های بیماری، چشم های گریان و قلب های لرزانشان... به شرم های سوزان خواهران و احساس های به تأخیر افتاده شان... به اندام، به کلمات آغشته به حجب و حیا / به لبخندان آویخته به اشکشان... به خورشد امیدشان و فضایی که هیچ گاه نیامده / به انتظار بی پایان بی نیازشان... به راه های کم حاصلشان / به پناهگاه همیشگی... به سجاده پر آرامششان / برنامه های نانوشته شان / خواست های به زبان نیامده و سفرهای مقدس و بابرکتشان... ما از آن خود نیستیم / رویای نیاکانمان با ماست... بیایید فرزند نیاکانمان باشیم... با نامی که حریم و حرمت همه را مقدس و محترم می شمارند / کسی را محکوم نمی کردند، تهمت و افترا نمی زدند... ریاکار نبودند / از تمسخر و دروغ و گستاخی گریزان بودند... بیایید به فرزندانمان نیز بیندیشیم / ما در حافظه آنان نگریسته خواهیم شد این روزها خواهد گذشت و ما در کنار یکدیگر به زندگی ادامه خواهیم داد... بیایید ارزش ها و هستی مان را فدای روزها نکنیم... یارب نظر تو برنگردد خردادماه 88 نظرات شما عزیزان: محمد
ساعت13:34---5 شهريور 1390
خيلي زيبا بود .
یاد اون روزای قبل انتخابات بخیر! چقدر خوش بودیم هممون ! فکر میکردیم میتونیم سرنوشت کشورمونو خودمون به دست خودمون تغییر بدیم ! افسوس که عده ای کوته بین و منفعت طلب نذاشتن !!!
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|